چگونه به خوشبختی دست پیدا کنیم؟خوشبختی واقعی در چیست؟

خوشبختی: «...

کدام رفتارتان مردم را از شما فراری می دهد!

 

همه‌ی ما انسان‌ها اخلاق‌‌‌های سمّی و ناپسندی داریم که تنها باعث پراکنده شدن انسان‌‌‌های دیگر از کنار ما‌ می‌شوند. چطور است که با خودمان رو راست باشیم و اگر اخلاق سمّی‌‌ای در خودمان‌‌‌ می‌بینیم آن را اصلاح کنیم؟ برای شروع بیایید این اخلاق‌‌‌های بد را شناسایی کنیم تا بتوانیم از آنها پرهیز کنیم.


 

6 رفتار سمّی‌‌ای که هر روز به چشمم‌‌‌ می‌خورد

در حوزه‌ی کاری من (مشاوره‌ی شغلی) در طول ماه پیش می‌آید که صدها نفر راجع به این قضیه با من صحبت کنند و هنگامی که پیش افراد حرفه‌ای‌‌‌ می‌نشینم متوجه‌‌‌ می‌شوم که این قضیه بصورت خیلی عمومی‌تر و بازتر از قبل مورد بحث قرار‌‌‌ می‌گیرد. در طی تجربیاتی که داشته‌ام، دیده‌ام که این رفتارهای ‌ سمّی چگونه باعث پس زدن یک شخص توسط سایرین‌‌‌ می‌شود (از جمله خودم) و دیده‌ام که این رفتارها چه ضربه‌هایی به روابط عاطفی و حرفه‌‌ای مردم وارد‌‌‌ می‌کند و زندگی‌هایشان را دستخوش آثار و تبعات منفی‌‌‌ می‌کند.
بیاید واقع‌گرا باشیم. بالاخره یک جاهایی رفتارهای ‌ سمّی و مخربی ‌از همه‌ی ما سر زده (هیچ کس از این قضیه مصون نیست)، اما رفتار بعضی‌ها را که‌‌‌ می‌بینی متوجه‌‌‌ می‌شوی که انگار تکامل‌یافته‌تر، متوازن‌تر و باوقارتر از بقیه هستند و رفتارهای مخرب به ندرت از آنها سر‌‌‌ می‌زند.
چه آدم کج‌خلقی باشید که هر روز از دنده‌ی چپ بلند‌‌‌ می‌شود و چه فرشته‌ی مهربانی باشید که هر صد سال یکبار از کوره در‌‌‌ می‌رود، به خاطر خوشی و سعادت خودتان هم که شده باید قادر باشید مواقعی را که رفتار بدی از شما سر‌‌‌ می‌زند شناسایی کنید تا دفعه‌ی بعد جلوی وقوعش را بگیرید.

 

به خود گرفتن
در کتاب کوچولو ولی قدرتمند چهار توافق (The Four Agreements)، میگوئل رویز راجع به اهمیت «به خود نگرفتنِ هیچ چیز» صحبت‌‌‌ می‌کند. من این کتاب را به همراه کتاب خودم «فروپاشی-فروبری» (Breakdown-Breakthrough) در کلاس‌هایم تدریس‌‌‌ می‌کنم. این کتاب پر است از منعِ تمایل به شخصی کردنِ مسائل.
اگر کسی باور کند که هر چیزی که در دور و برش اتفاق‌‌‌ می‌افتد توهین مستقیم به اوست یا به نحوی به او ربط دارد، آنگاه تبدیل به یک آدم سمّی می‌شود. واقعیت این است که هر چیزی سایرین به شما‌‌‌ می‌گویند و هر کاری که با شما انجام‌‌‌ می‌دهند بیشتر به خاطر خودشان است، نه شما. واکنش‌‌‌های مردم به شما، ناشی از فیلترهای ذهنی، دیدگاه‌ها و ضربه‌هایی که خورده‌اند یا ناشی از تجربیات شخصی‌شان است. حتی اگر کسی پیش خودش فکر کند که شما آدم جالبی هستید یا آدم مزخرفی هستید، باز هم این چیزی است که بیشتر مربوط به آن شخص است نه شما. منظورم را اشتباه برداشت نکنید. نگفتم بیایید خودشیفته باشیم و هر گونه بازخوردی را که راجع به ما دادند نادیده بگیریم. دارم‌‌‌ می‌گویم، قسمت زیادی از بدبختی و ناامیدی و ناراحتی موجود در زندگی ما، ناشی از به خود گرفتن و شخصی کردنِ چیزهای جورواجور است، آن هم درحالی که‌‌‌ می‌توان نظرات خوب یا بد دیگران درباره‌ی خود را شنید، اما به خاطرِ داشتنِ یک زندگی سالم‌تر و مفیدتر،‌ بی‌خیالشان شد و اجازه داد قلب و مغز و درک خودمان از زندگی، ما را به جلو هدایت کند.
پس به این درخواست بله بگویید و بیایید از این به بعد هیچ چیزی را شخصی نکنیم.

 

بدبینی داشتن
واقعا سخت است دور و بر آدمی باشی که نمی‌تواند دست از بدبینی و منفی‌بافی بردارد. این جور آدم‌ها عادت دارند بصورت مداوم راجع به چیزهای بد و وحشتناکی صحبت کنند که ممکن بوده به وقوع بپیوندد یا به وقوع پیوسته، یا تحقیرهایی که در زندگی متحمل شده‌اند و نامردی روزگار و این جور حرف‌ها. این آدم‌ها با کله‌شقیِ خاصی حاضر به دیدن و پذیرفتن قسمت‌‌‌های روشن و مثبت زندگی نیستند و نمی‌خواهند هیچ درس مثبت اندیشانه‌‌ای به ذهنشان رخنه کند. باید گفت بدبینی یک چیز است و گذراندنِ حبس ابد در زندانی با میله‌‌‌های ساخته شده از افکار منفی یک چیز دیگر است. اگر دیدت نسبت به زندگی این باشد که همه‌ی اتفاقات منفی فقط علیه تو رخ می‌افتند، باید گفت راه بداندیشانه‌‌ای برای فکر کردن و زندگی کردن یافته‌ای، اما‌‌‌ این مژده را هم بدهم که می‌توانی تغییرش بدهی.

 

خود مظلوم‌ پنداری
چیز دیگری که‌‌‌ می‌تواند شما را به یک آدم سمّی تبدیل کند این است که دائم بر سر چاه مظلوم‌نمایی بنشینید و با اشک و ناله آن را پر کنید. اگر به این باور برسید که مظلوم و قربانی هستید و هیچ قدرت و نفوذی ندارید که جهت زندگی خود را تغییر بدهید، یعنی گیر یک وضعیت سمّی‌ افتاده‌اید که نمی‌گذارد رشد کنید. اگر از من به عنوان یک درمانگر‌‌‌ بپرسید باید به شما بگویم، بارها و بارها آدم‌هایی را دیده‌ام که در زندگی‌شان ضربه‌‌‌های سختی خورده بودند اما شجاعت این را پیدا کردند تا ورق را به نفع خودشان برگردانند. تجربه به من ثابت کرده که ما قدرت، اختیار و نفوذی بسیار فراتر از آنچه در وهله‌ی اول می‌پنداریم در اختیار داریم. وقتی دست از ناله کردن بردارید و دیگر خودتان را مظلوم سرنوشت و شانس و تبعیض نبینید، آن موقع است که متوجه خواهید شد بسیار قوی‌تر از چیزی هستید که‌‌‌ می‌پنداشتید. تنها کاری که باید بکنید این است که واقعیت را بپذیرید.

 

ظلم – کمبود احساس یکدلی یا قرار ندادن خود به جای افراد دیگر
یکی از بدترین سموم رفتاری ظلم است که از کمبود حس یکدلی، دلسوزی یا شفقت برای دیگران ناشی‌‌‌ می‌شود. هر روز در اینترنت و تلویزیون‌‌‌ می‌بینیم که انسان‌ها چقدر‌‌‌ می‌توانند رفتار ظالمانه‌‌ای در قبال سایرین داشته باشند، صرفاً به این دلیل که زورشان به آنها‌‌‌ می‌رسد. این جور افراد از نابود کردن دیگران اِ‌بایی ندارند و با بزدلی هر چه تمام چهره‌ی خود را‌‌‌ می‌پوشانند. ستمگری، خنجر از پشت زدن و تکه تکه کردنِ یک نفر مصداق بارز مسمومیت رفتاری است و هم به شمای ظالم آسیب‌‌‌ می‌رساند و هم به شخصی که هدف ظلمتان قرار گرفته است.
چند سال پیش تجربه‌ی خوبی در این زمینه کسب کردم. یک روز که حال خوبی نداشتم وارد خانه شدم و با لحنی پر از بدجنسی راجع به نحوه‌ی بچه‌داری افتضاح خانم همسایه چیزهایی برای همسرم تعریف کردم. کمتر از ۲۴ ساعت نگذشته بود که خودم هم عین همان مشکل را با بچه‌ی خودم پیدا کردم. انگار که دنیا پیامی برای من‌‌‌ می‌فرستاد: «اگر‌‌‌ می‌خواهی نسبت به بقیه پرتوقع و ظالم باشی، همان موقعیتی را که خیلی منفی‌گرایانه قضاوتش‌‌‌ ‌کردی سر خودت هم پیاده‌‌‌ می‌کنیم تا کمی درس شفقت یاد بگیری»، که من هم گرفتم.
اگر متوجه شدید با رفتارهایتان دارید به کسی از پشت خنجر‌‌‌ می‌زنید یا نابودش‌‌‌ می‌کنید، از این کار دست بکشید. عمیق‌تر در قلبتان جستجو کنید و شفقت خود را پیدا کنید و بدانید که ‌همه‌ی ما یکسان هستیم.

 

داشتن حساسیت بیش از حد
ناتوانی در مدیریت احساسات‌‌‌ می‌تواند انسان را به یک مار زهرآلود برای اطرافیانش تبدیل کند. ‌همه‌ی ما اینجور افراد را‌‌‌ می‌شناسیم – زنان و مردانی که بر سر یک سکسکه‌ی‌ بی‌ارزش یا مسائلی از این قبیل دنیا را روی سرشان‌‌‌ می‌گذراند. یکی را‌‌‌ می‌بینی که به خاطر طولانی شدن مدت انتظار در بانک داد و قال سر کارمند بانک‌‌‌ راه می‌اندازد یا به خاطر ایراد کوچکی که در فایل پاورپوینت به وجود آمده کارمند بینوا را با آن روی سگ خود آشنا‌‌‌ می‌کند و یا بچه‌ی کوچک خود را به خاطر ریختن شیر کف زمین با صدای بلند مؤاخذه‌‌‌ می‌کند. اگر به این نتیجه رسیدید که دارید بیش از حد به چیزی واکنش نشان‌‌‌ می‌دهید، یا به خاطر هر مسئله‌‌ای داد و هوار راه‌‌‌ می‌اندازید، آنجاست که باید به سراغ یک کمک خارجی بروید تا بتوانید دوباره بر روی احساساتتان کنترل داشته باشید و متوجه بشوید که ریشه‌ی این همه حساسیت‌تان در چیست. این نوع رفتار از آن چیزهایی است که در زیر لایه‌ی ظاهری، لایه‌‌‌های دیگری هم در خود دارد. در چنین وضعیتی داشتنِ دیدگاهی به جز دیدگاه خودتان – و حمایتی جدید – حیاتی است.

 

نیاز به تأیید مداوم
نهایتا می‌رسیم به افرادی که بهانه‌شان برای به موفقیت رسیدن این است که همیشه مورد تأیید دیگران باشند و عزت نفسشان به خودشان و دیگران ثابت شود: مردان و زنانی که‌‌‌ می‌خواهند چپ و راست با ارزش بودن خودشان را با «بُردن» از همکاران و همتایان و همسن و سالانشان ثابت کنند. حضور در کنار این آدم‌‌‌های سمّی و نابودگرِ انرژی، بسیار ملالت‌آور و خسته‌کننده است.
این افراد در رفتارهایشان خیلی به دنبال این هستند که کارها و چیزها باید دقیقا به چه شکلی و چطور انجام شوند و به روش خشک و غیرقابل انعطافی خواستار این هستند تا حتما به اهداف از پیش تعیین شده‌ی خود برسند که این امر‌‌‌ می‌تواند افراد نزدیک به آنها را کاملا خسته و کلافه کند. اگر شما هم جزو این افراد هستید با بدانید که زندگی تصویر بزرگتری از آنچه شما‌‌‌ می‌بینید هم دارد. زندگی فراتر از پیروز شدن و شکست خوردن است. زندگی سفر، روند و مسیری است که در طی آن یاد‌‌‌ می‌گیرید و به کار‌‌‌ می‌بندید، به دیگران کمک‌‌‌ می‌کنید و رشد‌‌‌ می‌کنید.

حرص خوردن بر سر مسائلی مانند «من باید تا فلان تاریخ ارتقاء شغلی بگیرم!» یا «خانه‌ی من باید بزرگتر و مجلل‌تر از خانه‌ی همسایه‌ام باشد.» را بس کنید. نیاز رقت‌انگیزِ شما به ثابت کردن خود از طریق کسب موفقیت (که در واقع چیز غم‌انگیزی است) بر همه آشکار است به جز خودتان، و این باعث‌‌‌ می‌شود تا همان خوشی‌ای که به ظاهر در تعقیبش هستید از دست‌تان فراری باشد.

 

منبع : سبک زندگی

 

 

 

کودکان دائم در حال یادگیری و مشاهده ی محیط اطراف شان هستند

چرا کودکان زیاد سوال میپرسند ؟

 


کودکان دائم در حال یادگیری و مشاهده ی محیط اطراف شان هستند و زمان حال را درک می کنند . آنها دوست دارند درباره ی محیط اطراف شان اطلاعات به دست آورند، به همین دلیل دائم سوال می پرسند و زیاد حرف می زنند .


 

بچه ها فکر می کنند که والدین شان پاسخ همه ی سوالات آنها را می دانند ، به همین دلیل از آنها می پرسند ، آنها احساس می کنند که هر چیزی علتی دارد و آنها می توانند با سوال پرسیدن به مسائل مختلف پی ببرند .

بنابراین وقتی کودکی از مادرش می پرسد : (( چرا اون مرده قدش اینقدر بلنده ؟ )) تعجبی ندارد گاهی اوقات کودک برای کاهش استرس و تنش خودش ، سوال می پرسد.

کودک از حیوانات می ترسد می پرسد : (( چرا اون سگه اینقدر پارس می کنه ؟ )) گاهی اوقات نیز کودک شروع می کند به حرف زدن و سوال پرسیدن تا بتواند با والدینش ارتباط برقرار کرده و به آنها نزدیک شود .

در بسیاری از موارد وقتی پدر و مادر پاسخ سوالات کودک را می دهند ، او دوباره همان سوال را می پرسد و یا این که از آنها دوباره سوال می پرسد و می گوید چرا والدین ممکن است از این که مجبورند مُدام جواب سوال های فرزندشان را بدهند ، ناراحت می شوند .

گاهی آنها واقعا نمی فهمند که کودک شان چه چیزی می خواهد چون با توضیحات آنها قانع نمی شود .

بنابراین بهتر است قبل از پاسخ دادن به سوالات کودک ، از آنها سوال بپرسد تا بفهمید منظور آنها چیست و آنها واقعا چه چیزی از شما می خواهند .

گاهی کودک مُدام از شما سوال می پرسد و وقتی جواب او رامی دهید ، دوباره از شما سوال می پرسد چون منظور شما را متوجه نشده است . او نمی تواند چیزهایی که خودش تجربه نکرده را درک کند .

نگرش کودک به مسائل مختلف با شما تفاوت دارد ، به همین دلیل شما باید با توجه به سن و سال او پاسخ سوال هایش را بدهید شما همچنین باید آمادگی شنیدن سوال های تکراری کودکتان را داشته باشید ، چون او باید یک مطلب را بارها در ذهنش مرور کند تا بتواند آن را درک کند .

کودکان معمولا سوال هایی می پرسند که پاسخ دادن به آنها مشکل است .

روزی بچه ای چهارساله از دوستش پرسید که چرا آنها فقط دو بچه دارند . مادر آن کودک دلش نمیخواست فرزندش را ناراحت کند و بگوید ما فقط دوست داشتیم دو تا بچه داشته باشیم ، بنابراین سوال را به کودک برگرداند و از او پرسید ، تو چرا فکر میکنی ما فقط دو تا بچه داریم ؟ کودک هم گفت ، چون دلتون خواسته !

گاهی کودکان سوال هایی از شما می پرسند که باعث شرمندگی شما می شود . مثلا وقتی با کودکتان به مغازه رفته اید ، او فریاد می زند و می گوید : (( چرا اون مرده اینقدر چاقه ؟ )) کودک نمی داند که آن مرد از شنیدن این مسأله ناراحت میشود .

کودک با دیدن آن مرد تعجب کرده و چنین سوالی را پرسیده است و باعث شرمندگی شما شده است. در این شرایط بهتر است پاسخ کودک را خیلی مختصر و مفید بدهید و بگویید : (( خدا اونو این طوری آفریده )) ، بعد سعی کنید موضوع بحث را عوض کنید و بعدا در مورد این مسأله بیشتر با او حرف بزنید.

اگر سوال های کودکتان شما را ناراحت می کند ، به خاطر داشته باشید که همیشه مجبور نیستید که پاسخ او را بدهید .

گاهی کافی است در تایید حرف های او سری تکان دهید و با این کار به او نشان دهید که حرف هایش را متوجه می شوید. وقتی کودک متوجه میشود که به حرف هایش گوش می دهید ، همین برایش کافی خواهد بود.

 

منبع : بیتوته 

 

 

می‌خواهید آدم دل‌چسب‌تری باشید،رمان بخوانید

 

اگر در تلاشید تا انسان مهربان‌تر و نوع‌دوست‌تری باشید که به روحیات اطرافیان حساس‌تر است و نسبت به احساساتشان آگاهی دارد، بیشتر رمان بخوانید. واقعاً!




وقتی جذب دنیای «نورهایی که نمی‌بینیم» از آنتونی دوئر یا آثار ادبی مشهور دیگر شوید، احتمالاً خود را انسان متفاوتی خواهید یافت: انسانی با توانایی همدلی بیشتر. محققانی که درباره تأثیر ادبیات روی ما مطالعه می‌کنند، دریافته‌اند که مثل هر چیزی دیگری تمرین روی یک موضوع توانایی ما را در آن موضوع بهبود می‌بخشد؛ به این ترتیب، هر چه داستان‌های بیشتری بخوانیم، بیشتر می‌فهمیم، اطرافیان‌مان چه فکری می‌کنند و چطور اینگونه فکر می‌کنند.

ممکن است در مسیر درک زندگی اطرافیان و توجه به آن، آن تجربیات را وارد شخصیت خود کنیم؛ و درنتیحه، «خود» تازه‌ای داشته‌باشیم که شکلی نو یافته‌است. خواننده‌ها اغلب احساساتی مشابه احساسات شخصیت‌های داستانی را تجربه می‌کنند که باعث می‌شود حس همدلی ما با آنها افزایش یابد؛ با این کار «ادبیات ممکن است به ما کمک کند، مسیر رشد شخصی خود را طی کنیم؛ از این طریق که از میان خودِ فعلی ما عبور کند و همزمان تعدّدی از خودهای بالقوه آینده را در دسترس ما قرار دهد.» بنابراین هرچه بیشتر بخوانیم، بیشتر خود را در معرض دیگر شیوه‌های بودن و دیگر هویت‌های بالقوه قرار می‌دهیم.

خواننده‌ها اغلب احساساتی مشابه احساسات شخصیت‌های داستانی را تجربه می‌کنند که باعث می‌شود حس همدلی ما با آنها افزایش یابد. هر چه داستان‌های بیشتری بخوانیم، بیشتر می‌فهمیم، اطرافیان‌مان چه فکری می‌کنند و چطور اینگونه فکر می‌کنند.

اگر دارید با خود فکر می‌کنید که آیا تلویزیون و فیلم نیز همین تأثیر را دارند، پاسخ سؤال‌تان نامشخص است، چون تحقیقات بیشتری لازم است؛ اما تلویزیون و فیلم اطلاعاتی سمعی بصری ارائه می‌کنند که رمان ارائه نمی‌کند. بنابراین احتمالاً ادبیات تلاش فکری بیشتری نیاز دارد؛ مگر اینکه برنامه تلویزیونی یا فیلم، پیچیده و کلنجارآور باشد (بسیاری از محصولات رسانه‌ای معاصر چنین هستند) و به این ترتیب فرصت‌های بیشتر و جدی‌تری برای تمرین مهارت‌های هوش هیجانی، در اختیار ما قرار دهد. مهارتهایی از قبیل همدلی و آگاهی و نظارت بر احساساتمان.

اینکه چه می‌خوانیم هم مهم است: به نظر می‌رسد، رمان‌های عاشقانه یا معمایی حساسیت درونی بیشتری را تربیت کنند تا رمان‌های علمی تخیلی.

پس، دفعه دیگر که در صف مغازه‌ای ایستاده‌اید، به جای اینکه گوشی را بیرون بکشید و بدون تمرکز شروع به پیام‌دادن کنید یا در یک بازی غرق شوید (البته اگر معمولا چنین می‌کنید) می‌توانید یک رمان بخوانید [با همان گوشی هم می‌توانید رمان بخوانید]. اگر به چنین کاری عادت کنید احتمالاً فرد حساس‌تر و فکورتری خواهیدشد.

 

منبع: مجله سپیده دانایی

 

 

زنان بیش از هر بیماری روحی دیگری در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند

آموزشی : ۴ مشکل سلامت روانی که در بین زنان متداول‌تر است

 

۴ مشکل سلامت روانی که در بین زنان متداول‌تر است

 


از هر ۵ بزرگسال ۱ نفرشان در طول حیات بیماری‌های روحی را تجربه می‌کنند، اما زنان و مردان مستعد اختلالات متفاوتی هستند.




محققان دریافته‌اند که مردان بیشتر مستعد اعتیاد و مشکلات جامعه ستیزی هستند، حال آنکه زنان بیش از هر بیماری روحی دیگری در معرض اضطراب و افسردگی قرار دارند.

طبق نظر دکتر سرانی استاد انستیتوی درنر در دانشگاه روانشناسی آدلفی، دلیل واحدی دال بر شکاف‌های جنسیتی وجود ندارد، بلکه ترکیبی از موارد بیولوژیکی، اجتماعی و فاکتورهای محیطی منجر به این امر می‌گردد.

اگر شما نیز از یک از بیماری‌های روحی زیر دست و پنجه نرم می‌کنید، که اساساً زنان را بیش از مردان درگیر می‌کند، بدانید که این بیماری‌ها بسیار متداولند و البته به طور گسترده درمان‌پذیر، اما مستلزم متخصصان حرفه‌ایی بیماری‌های روحی برای ارزیابی و درمان است.

زن افسرده
بین ۱۰ تا ۱۵ درصد از زنان سطوح مختلف افسردگی را در طول حیات خود تجربه می‌کنند، که این آمار دو برابر مردان است. زنان تغییرات بیولوژیکی مهمی، بیش از مردان، را در طول حیات خود تجربه می‌کنند، بنابراین این تغییرات دوره‌ایی منقطع، مختل کننده یا موجب بیماری می‌گردد.

نوسانات هورمونی در افراد خاص می‌تواند موجب بروز بیماری‌های روحی در زنان گردد. دکتر جارد هیت‌من، روانشناس خانواده در هیوستون، تگزاس می‌گوید، هورمون‌ها نقش مهمی در دوران بارداری ایفا می‌کنند که منجر به افسردگی‌های پس از زایمان می‌گردد.

هیت‌من معتقد است، علائم اختلال بی‌قراری پیش از قاعدگی بسیار شبیه اختلالات افسردگی است، بنابراین بسیاری از متخصصان آن را اختلال افسردگی حاد می‌خوانند. سرواژه‌های این دو نیز مشابه است.

مشکلات اجتماعی نیز نقش مهمی دارند، از آنجایی که ما، زنان، با ذهنیت مخفی نمودن افکار و احساسات رشد می‌کنیم، برخلاف مردان، که احساسات خود را بروز می‌دهند، و افکار خود را بیرون می‌ریزند. سرینی می‌گوید، ما همواره سعی می‌کنیم تا متوجه افکار و احساسات خود باشیم و آن‌ها را بروز ندهیم. پنهان کردن اندوه و نگرانی‌ها منجر به بروز بیماری‌های روحی بیشتری می‌شود.

دکتر کریستین کارپنتر، متخصص سلامت رفتار زنان در دانشگاه وکسنر خاطر نشان می‌کند که، علاوه بر این، فاکتورهای محیطی و فرهنگی، از جمله حقایقی در این‌باره که زنان هنوز باید کارهای خانه را انجام دهند و از خانواده خود مراقبت کرده و برنامه‌های اجتماعی آنان را سر و سامان دهند، حتی اگر خارج از خانه و به طور تمام وقت مشغول باشند، نیز بر آن‌ها تاثیر گذار است.

او اضافه می‌کند که، ما کم‌تر از همکاران و همتایان مرد خود کسب درآمد می‌کنیم که منجر به مضیقه‌های مالی و در نهایت حس اضطراب، افسردگی و ناامیدی در ما می‌گردد. عدم احساس گناه نسبت به دوری از فرزندان در طول ساعات اداری نیز بی‌تاثیر نیست. همین استرس و احساس گناه موجب افسردگی و وخامت آن می‌شود.

هیت‌من می‌افزاید که، زنان به طور میانگین از مردان بیشتر عمر می‌کنند، بنابراین بیش از مردان داغ دیدگی و تنهایی را تجربه می کنند، که از عوامل شناخته شده افسردگی قلمداد می‌شود.

الیسون آبرامز، روان‌درمانگر در نیویورک سیتی می‌گوید، افسردگی زنان در مقایسه با مردان نمودهای متفاوتی دارد. زنان اساساً علائم افسردگی را خستگی، عدم انگیزه یا عدم‌علاقه و گریه متداوم توصیف می‌کنند. از طرف دیگر، اکثر بیماران مذکری که از افسردگی به من مراجعه می‌کنند، از علائمی همچون عصبانیت، که از علائم آشکار و متداول افسردگی در مردان است، شکایت می‌کنند. ریشه افسردگی در بسیاری از بیماران وی، عدم اعتماد به نفس است، پیغامی تلفیقی از اجتماع و فرهنگ که از جوانی دریافت می‌کنیم.

 

نوسانات هورمونی در افراد خاص می‌تواند موجب بروز بیماری‌های روحی در زنان گردد

 

زن در حال جویدن ناخن از اضطراب
طبق نظر انجمن اضطراب و افسردگی امریکا، از بلوغ تا سن ۵۰ سالگی، زنان دوبرابر مردان اختلال اضطراب را تجربه می‌کنند، که علائم آن در قالب نگرانی، تنش، خستگی و ترس بروز می‌کند.

دوباره، فاکتورهای متعددی در این میان نقش ایفا می‌کنند، از جمله اجتماع و فرهنگ معیار و محرک‌های تنش‌زا، اما نحوه‌ی واکنش و برخورد با آن‌هاست که تمایز عمده بین زنان و مردان را مشخص می‌کند. نکته کلیدی در مطالعات انجمن روانشناسی امریکا این است که: مردان تمایل دارند تا عواطف خود را بروز دهند، حال آنکه زنان آن را پنهان می‌نمایند.

البته زیست‌شناسی نیز نقش مهمی را ایفا می‌کند، و محققان بیش از پیش به تاثیرات استرادیول، اصلی‌ترین هورمون جنسی زنانه، تمرکز نموده‌اند. دکتر تامر گور، استادیار روانپزشکی و سلامت روان، عصب‌شناس، متخصص زایمان و بیماری‌های زنان در دانشگاه ملی وکسنر معتقد است، همین هورمون عامل و مسئول تفاوت‌های جنسیتی اختلالات عمده روانپزشکی می‌باشد.

استرس پس از حادثه
طبق نظر جنیفر ولکین، عصب‌ شناس و روانشناس، به لحاظ تکنیکی اختلال استرس پس از سانحه نوعی از اختلال اضطراب است، طبقه‌ایی از بیماری که شامل اختلال ترس، اختلال اضطراب تعمیم‌یافته، فوبیا(ترس مرضی) و اختلال اضطراب جدایی می‌شود، اما ذکر این نکته حائز اهمیت است، زیرا زنان دوبرابر مردان در معرض علائم حاد و حدوداً ۴ برابر در معرض اختلال استرس مزمن قرار دارند.

اینچنین نیست که زنان به طور کلی حوادث بیشتری را تجربه کنند، اما ما زنان انواع خاصی از حوادث، از جمله سوء استفاده‌های جنسی و تجاوز را پشت سر می‌گذاریم که با استرس پس از حوادث ارتباط عمیقی دارد. چگونگی پاسخ ما به این تجربیات سخت می‌تواند وخامت اضطراب پس از حادثه را وخامت بخشد.

والکین شرح می‌دهد که زنان، در مقایسه با مردان نجات یافته از حوادث، بیشتر مستعد سرزنش خود هستند و بر این باورند که عدم کفایت آن‌ها منجر به حوادث می‌گردد. در صدر همه این‌ها، ما به طور ارادی و غیر ارادی از مهارت‌های مقابله، از قبیل رهاسازی یا سرکوب‌سازی استفاده می‌کنیم که خاطرات را متلاطم می‌سازد، که البته مفید نیستند.
والکین خاطر نشان می‌سازد که همچنین ممکن است زنان بیشتر مستعد اضطراب پس از حوادث باشند، زیرا ما بیشتر پذیرای افسردگی و اضطراب هستیم.

خوردن بیش از حد از استرس
اگرچه مردان نیز به اختلال خوردن مبتلا می‌شوند، اما این اختلال یک اختلال زنانه تلقی می‌شود. دکتر راشل پورتر معتقد است، این اختلالات اغلب دارای کلیدهای زنانه اعم از غرور، خویشتنداری، احساساتی بودن و ایده‌ال گرایی است.

تمام افرادی که بیلبوردها، پیام‌های بازرگانی یا مجلات بانوان را مشاهده کرده باشند، می‌دانند که زنان تحت فشار استانداردهای خاصی برای لاغری و تناسب اندام قرار دارند. پورتر می‌گوید، استانداردهای فرهنگی برای وزن متناسب، اندام و ظاهر موجه بار سنگینی را بر زنان تحمیل می‌کند و این مطلق‌گرایی بر روابط زنان با غذا و بدنشان تاثیرگذار است.

ابتلا به اختلال خوردن الکل به طور خاص، شایع‌ترین نوع اختلال خوردن، حتی شایع‌تر از آنارکسیا و گرسنگی مفرط است، که ۲.۸ میلیون بزرگسال امریکایی به آن مبتلا هستند. آمار حاکی از آن است که زنان دوبرابر مردان دچار اختلال خوردن الکل هستند، حال آنکه اختلال خوردن الکل به نظر رفتاری متداول در بین مردان است. آی مردم، من یک پیتزای کامل را به تنهایی می‌خورم و به کمک نیز نیاز ندارم!

پورتر می‌گوید، اختلال خوردن الکل در قالب امری مخفی، شرم‌آور، شدیداً هیجانی و به هر قیمتی که شده، اختلالی مستلزم تغییر است. اما اختلال خوردن برای تمام افرادی که آن را تجربه می کنند، و تمام افرادی که با آن دست به گریبانند و مستلزم درمان و مراقبت، خطرناک است.

 

منبع : بیتوته 

 

 

 

Publish the Menu module to "offcanvas" position. Here you can publish other modules as well.
Learn More.